جدول جو
جدول جو

معنی ضیاء کرمانی - جستجوی لغت در جدول جو

ضیاء کرمانی
شاه ضیاءالدین کرمانی، هدایت گوید: آن جناب بشاه ضیاءالدین مشهور بوده، در زمان شاه خدابنده در اصفهان وزارت کرده و بصحبت اهل حال و تربیت ارباب کمال جد و جهد بلیغ داشته در خصایل ستوده و فضایل محموده لوای شهرت افراشته، امیری صاحب کمالات و فقیری جامعحالات بوده و بعضی از مدارج سلوک را طی کرده، در سنۀ988 هجری قمری مقتول گردید و بجنت خرامید، از اوست:
عشقی خواهم قرین رخسارۀ زرد
یاری خواهم هلاک سازندۀ مرد
با صد غم و درد تا کند آنم جفت
وز هستی خویش تا کند اینم فرد،
(از ریاض العارفین ص 102)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ضیاءالدین محمد کاشانی، هدایت گوید: زبدۀ فضلا و قدوۀ علما و خلف الصدق مولانا نور است که از مشاهیر علما بوده، باری نام شریف آن جناب ضیاءالدین محمد است، بعضی گفته اند اصل ایشان آذری و در کاشان توطن داشته اند، بهرحال از همگنان خود طاق بوده و بکمالات یگانه آفاق با نهایت فضل صاحب ذوق و بصحبت اهل ذوقش شوق، کاملان را مرید و طالبان را مراد، وفاتش در سنۀ 124 (؟) در کاشان، از اوست:
افسانۀ ما گرچه دراز است خوش است
هرچند که عشق جان گداز است خوش است
حسن تو بهر روی که باشد نیکوست
عشق ار همه بر وجه مجاز است خوش است،
و نیز او راست:
هستی که شود نیست ز هستی به دراست
هر زر که شود مس بحقیقت نه زر است
مس را بعمل توان زر خالص کرد
اینجا نظری کن که محل نظر است،
هم او راست:
باآنکه شب از غصه غمم فرساید
روزم همه آرزو که شب کی آید
آزردۀ روزگار را القصه
روز دگر و شب دگر می باید،
و نیز از اوست:
زاهد بخرابات بیا راست مترس
ترسی که در این راه خطرهاست مترس
آنکس که ز ترس او نیائی بر ما
پنهان ز تو در خرابۀ ماست مترس،
و نیز:
ای هر نفس از جود توام فیض نوی
بی لطف تو صدهزار کوشش به جوی
توفیق تو گر راهنمائی نکند
از سعی بجائی نرسد راهروی،
(از ریاض العارفین ص 101)
لغت نامه دهخدا